محل تبلیغات شما

برف مرا یاد هیچ چیزی نمی اندازد، مطلقا هیچ، نه صدایی نه آغوشی و نه تنی نه حتی آن روزی که میان خیابان های یوسف اباد برای لوستری که قرار بود از این به بعد از بالا به تماشای عشق بازی ما بنشیند، قاب هایی از من ثبت شد و بعدها در همان عکس که در تو دنبال چیزهایی فراتر از عشق میگشتم تا بتوانم بیشتر عرضه کنم نوشتم: که هم بی قرار یاری و هم از یار فراری
حتی خاطرات آن روز برفی که ابتدایی خیابانی که انتهایش من تو را دوست داشتم و دارم و خواهم داشت، عکسی را استوری کردی و برایم فرستادی. 

می خواستم بنویسم و تصمیم گرفتم ننویسم دگیر هیچ جز برف و دلتنگی عمیقی که جدایی را به نفع هیچکداممان ندانست

سیاهی ای به اندازه زیر انبوه برفی

عاشقانه ای میان پوتین ها و اشک آورها

بوییدن و بوسیدن....

تو ,برف ,برفی ,عشق ,هم ,عکسی ,من تو ,تو را ,را دوست ,انتهایش من ,که انتهایش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خورشید